تو می خندی و من در حزن و اندوه
دلم صد پاره کردی با نگاهـــــت
نزن صیّاد تیرت در خطا رفـــت
نبخشیده خدا ظلم و گناهـــــت
***
یه سیمرغی تو جریانِ هوا رفـت
به دوربینِ حسادت کشتی سایه
پیامِ آشنایـــــت دل فرودش
پسندیده شکایت با گلایــــه
***
نشانت با هدف سر کج فرو رفت
تو با اسمِ رفاقت جا کشیــــدی
خیانت در دروغت آشکار شــــد
از آن روزِ ازل تو دل بریـــدی
***
نمی دانم دو دل داری و چنگــــال
به چنگِ پا و ناخونت نمـــــردم
دلم در آسمانت رفته پــــــرواز
از آن مزه ی بد پختت نخـوردم
***
بکش دارِ طنابت بر گلویـــــــــــم
منُ سالها تو آغوشت گرفتـــــــــی
تو مثلِ سرطان پیچیدی قلبـــــــم
نه شل کردی نه خیلی سفت سفتی
***
ببین دنیا موقت کار وبـــــارش
برو آینده بنگر آخـــــــرت را
بسوزد هر چراغِ ســـــازگاری
ولی خورشید فروزد دلبرت را
***
نه نقدی داشتم نه حرفی نو بود
ولی کشتی دلم با حرفِ ســــاده
اگر دوستم نداری آنچنـــان گو
دلت حرفِ نهایی را نــــــداده
***
ولم کن در جهانی بی ســر و پا
نه سر دارم نه پای راه رفتـــن
وداعت در دلم با رعدی غرّید
خدا خافظ ندارم وقتِ گفتــن
***
جاسم ثعلبی (حسّانی) 06/12/1391
:: برچسبها:
صیّادِ بی رحم ,
:: بازدید از این مطلب : 2170
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1